
تغییر آسان نیست ولی اگر انتخاب شما باشد، امکانپذیر است.
خود را میدید، آن دور دستها، در نوجوانی. مهاجرت به شهری غریب و کویری، روزها گرم و شبها پرستاره، ساکت و خنک.
بین مردمانی مهربان و مهماننواز ولی بینهایت حساس ومتوقع. همهی اینها خاطراتی را در ذهنش زنده میکرد، خاطرهی تمام روزها، سالها و تأثیری که فرهنگ آن سرزمین بر ذهنش، احساس و رفتار او گذاشته بود و او را با خودِ خودش بیگانه و این رفتارها تبدیل به یک عادت شدهبود. تأثیر گذشته و روزهای ملالآوری که پشت سر گذاشته بود، یک تجربهی تلخ و بازگشت به سرزمینمادری و آیندهای مبهم که در انتظارش بود.
از نوجوانی تا سن بیستوهفت سالگی را دربین آنها و با فرهنگ آنها بزرگ شد و آنچه با خود به یادگار آورد چمدانی پر از عادتهای نابجا و توقعهای تعریف نشدهبود و هرچه بیشتر با عزیزانش تعامل داشت، رفتار او باعث تعجب آنها میشد، دختری شاد، پر انرژی و بسیار مهربان تبدیل شدهبود به موجودی که دیگر حتی برای خود نیز قابل تحمل نبود و مدام از دست خود شاکی، امّا همچنان خودرا تافتهای جدابافته میدید، دائم همه را قضاوت میکرد و هرچه زمان میگذشت بیشتر به تفاوت خود با عزیزانش پیمیبرد، به مرور زمان، خانواده به جزء افرادی که چارهای جز تحمل او نداشتند، فامیل و دوستان، یکیپس ازدیگری ازکنارش پراکنده میشدند.
اولین تلنگر به او زده شد چرا اینهمه تنهایی؟! چرا از برقراری ارتباط طفره میروند؟ مدام دنبال دلیل میگشت و شاید جای یکچیز خالی بود. عاداتسالم گذشته! چگونه میتواند بهخود کمک کند تا عادات سالم گذشته به زندگیِ او اضافه شود؟ روزی دوستی با او تماس گرفت و بعد از احوالپرسیهای معمول، گزارشی از روزِ خود داد و اشاره کرد به کارگاهی به نام اکت، خیلی با این نام بیگانه نبود ولی اطلاعات جامعی از این رویکرد نداشت و از دوستش خواهش کرد که اولین جلسه را، میهمان کلاسِشان باشد، با خود فکر کرد شاید روزنهی امیدی باشد.
و یک اتفاق خوشایند. مقدمهای برای ایجاد عاداتمثبت و مفید، پذیرشِخود. تجربهِ حال خوب و تأثیر در روابط .
باید مقدمهای فراهم میشد، امّا چگونه؟!… .
تغییر، این کلمه به نظر میرسد سختترین کلمهی دنیا باشد حداقل برای او کلمه عجیبی بود چرا که باورها را زیرسوال میبرد و از آنجایی که دلبستهی عاداتمان هستیم، تغییر بسیار سخت است.
تغییر در اندیشه، احساس و بدنبال آن رفتار
ایجاد عادتهایجدید مساوی است با فکر، احساس و رفتار متفاوت
وقتی به ساختار مغز توجه کنیم شاید یکی از دلایل سختبودن ایجاد تغییر این است که باید مسیر عصبی جدید شکل بگیرد و این برای مغز مساوی با صرف انرژی است و از آن جایی که مغز ما مایل به این تغییر نیست مدام سنگاندازی و ما را از ادامه مسیر با ادلهی منپسند، منصرف میکند
، برای او راحتتر است که روی عاداتقدیمی تمرکز کند مرتب ما را ترغیب میکند که تغییر، پیامدمثبتی برای شما ندارد و تو را به دردسر میاندازد و فرد را وادار میکند مجدد سراغ عادتهای قدیمی بدون صرف انرژی برود.
ابتدا باید به عنوان ناظربیرونی خود را آنالیز کنیم یا رفتار خود را تجزیه و تحلیل کنیم طبعا باید خودآگاه این اتفاق بیفتد شاید … .