همیشه فکر میکردم افرادی، معنویاند که مذهبی هستند ( باورهای کودکی که از آن سالها با من بوده است و هیچ زمان لازم نمیدیدم تحقیقی داشته باشم چون به باورم، باور داشتم). تا اینکه چند روز قبل مقالهای را مطالعه کردم در مورد افراد معنوی و مذهبی که، یک فرد معنوی میتواند مذهبی باشد و مذهبی میتواند هیچ معنوی نباشد و معنوی میتواند هیچ موحد نباشد یعنی اصلا اعتقادی به مذهب نداشته باشد ولی میتواند عشق بورزد، عطوفت داشته باشد، بهغیر خود شفقتورزی کند؛ به درخت و گیاه، حیوان. و صبور باشد، رضایت و قناعت، مسئولیتپذیری و … .اینکه معنا میتواند چیزی فراتر از این زندگی مادی باشد یا دقیقا در متن زندگی مادی، معنوی زندگی کرد و معنویت با تمام ابعاد زندگی مادی عجین شده باشد. در بسیاری از موارد که همهی ما کم و بیش آنرا تجربه کردهایم و فکر میکنیم صرفا انجام واجباتدینی، آن بخش معنوی زندگی ماست که حین انجام آنهم اکثراً حضور نداریم یعنی بقدری ذهن ما پراکنده است و هنگام به ظاهر عبادت کردن همهجا هستیم، جز جایی که باید حضور داشته باشیم. مگر نه اینکه میگفتند کسی که پایبند به انجام اعمال مذهبی است فرد معنوی است خاطرم هست دایی بزرگم را مردی مذهبی میخواندند، چراکه او موحد بود و چارچوبهای مذهب خود را بشدت نگهبان. گرچه از نظر من او فرد معنوی نیز بود. هم چارچوبهای مذهب را بهخوبی رعایت، به اخلاق پایبند، به مردم خدمت میکرد و همه را چون خود میدید (نوعدوستی). شفقتورزی میکرد به طبیعت، حیوانات و … به چیزها یا کسانی بغیر از خود خدمت میکرد. در استفاده از منابع طبیعی که در اختیار همهی ماست بسیار صرفهجو بود، از ریه زمین مراقبت میکرد و هرگز طبیعت را آلوده نمیکرد. درخت میکاشت و علاوه بر مسئولیتهای زندگی، کشاورزی نیز میکرد. تا حالا تصور و درکم این بود که معنا همان مذهب است ولی حالا با واژهگان تازهای روبرو هستم که معنا را یا معنویت ر ا در زندگی جدای از مذهبیت تعریف میکند. این نوشته مرا وادار کرد تا مدتی اندیشه کنم و به باورهای خود دوباره محکی بزنم. گفته میشود که مذهب گسترش یافته و معنویت به زیر کشیده شده یا افول کرده است. و حالا سوال این است که نقش ما در این میان چگونه است؟! آیا ما جزء افرادی هستیم که، شفقتورزی و نوعدوستی که عنصرهای اصلی معنویت اند در زندگی ما حضور دارند؟ داشتن هدف در زندگی، اینکه زندگی مقدس است و نمیشود آن ر ا هدر داد و خوشبینی که روزبروز جهان زیباتر میشود.( داشتن هدف در زندگی، مقدس دانستن آن و خوشبینی = هوش معنوی) و باور به اینکه: انسان معنوی میداند که به اندازهی وسع خود، در بهبود وضعیت جهان تأثیرگذار است ( خوشبینی) و حسهمدردی، نوعدوستی و شفقت در زندگی ما که اساس معنویت است و موضوعی که بشدت زندگی مارا تحت تأثیر قرار میدهد ارتباطات که مرکز معنویت است . اینکه از خود فراتر برویم و خود را در کنار دیگران ببینیم و منفعت خود را، در منفعت جمع . بودن در کنار افرادی که خود را معنوی می دانند چون مذهبی اند، دلیل بر درست بودن باورهایشان نیست باید باورها را به چالش کشید و برای معنوی زیستن، نگاهی تازه داشت.